مقدمه
اضطراب یکی از شایعترین شکایاتی است که در کار درمان با آن مواجه هستیم. تخمین زده میشود که تعداد بیماران مبتلا به اختلال اضطراب مزمن نسبت به پزشکان ۴۰ بر یک است و ۳۰% کسانی که به پزشک عمومی مراجعه مینمایند، از این ناراحتی رنج می برند. در تشخیص افتراقی و ارزیابی اضطراب، طبیب عمومی با رنگین کمانی از عوامل بیولوژیکی و انسانی روبرو است. نقش پزشک ارزیابی، تشخیص کامل، در عین حال تعادلی است که بیجهت به قیمت نا دیده گرفتن عوامل روانی و محیطی مهم روی جزء زیستی- طبی موضوع تکیه کند، حفظ این تعادل چندان آسان نیست. در یک طرف، پزشک در خطر نادیده گرفتن علل طبی پنهانی است و در طرف دیگر، ناتوانی در شناخت عوامل ایجاد کننده روانی، رفتاری و اجتماعی ممکن است منجر به یک سری مراجعات مکرر و بیحاصل گردد که اغلب استفاده از انواع دارو و آزمایشات گران قیمت را به همراه دارد.
تعریف اضطراب
احتمالاً اضطراب شدید و عمیق، شایعترین نشانه در همه اختلالات عصبی است. مجدداً ما برای برقراری فاصلهای بین اضطراب عادی و اضطرابی که مربوط به تشخیص بیماری میشود با مشکلاتی روبرو میشویم. همه ما گاهگاهی مضطرب هستیم. ولی این نوع مثبت اضطراب است و این امکان را به ما میدهد که با سودمندی و بطور اساسی در زندگی پیشرفت کنیم. اضطراب مربوط به بیماری، انسان را مجبور به گریز از واقعیت کرده و او را به سوی امراض حتمی (پریشانیهای روانی، وازدگی، آسم و ….) که بر ضد شخص و تحت تأثیر اضطراب حمایت میشوند هدایت میکند. به هر حال، گاهی اوقات نشانههای مشخص فیزیکی و روانی به عنوان یک “سوپاپ ایمنی” برای تنش تولید شده به وسیله کشمکشهای درونی عمل مینماید.
در حقیقت مشکلات زیادی در رسیدن به تعریف دقیقی از اضطراب وجود دارد. اکثر نظریه پردازان با لانگ، توافق نظر دارند که “اضطراب یک مفهوم فرضی است. این مفهوم هم چنین ذهنی است که وجود خارجی ندارد، اما ممکن است در توضیح پدیدههای قابل مشاهده مفید باشد”. لانگ، یک الگوی سه نظامی از اضطراب پیشنهاد کرده است، که در شناخت تعاریف بالقوه مختلف اضطراب کمک زیادی نموده است. اضطراب ممکن است بر حسب تفکر، بعنوان مثال:” من ترسیدهام”، احساسات جسمی یا احساسات مانند: افزایش ضربان قلب، عرق کردن، تنش، یا بر حسب رفتارها، نظیر: اجتناب از یک موقعیت یا فرار کردن، تعبیر و تفسیر شود. نیمرخ اضطراب در اشخاص مختلف بر حسب اینکه از کدام نظام بیشتر متأثر است، متفاوت خواهد بود. این سه نظام با هم پیوستگی دارند و تأثیر مستقیمی بر روی همدیگر میگذارند.
در اینجا به ارائه چند تعریف کوتاه از اضطراب میپردازیم:
۱- اضطراب، پریشانی و نوعی حالت ترس توأم با نگرانی است که معمولاً علت آن برای فرد معلوم نیست.
۲- اضطراب، وضعیت تحریک تشدید شده هیجانی است که احسان نگرانی یا ترس را هم در بردارد، مثل ترس. فرد احساس میکند که تهدید میشود. بر خلاف ترس فرد اغلب منبع تهدید را به شکلی مبهم و نه چندان دقیق ادراک میکند.
۳- اضطراب، احساس ناخوشایند از ناراحتی و نگرانی مراجع به چیزی است که ممکن است در آینده اتفاق افتد.
۴- اضطراب، یک حالت هیجانی مبهم و ناخوشایندی است با کیفیات و خصوصیات بیم و ترس، آشفتگی و ناراحتی. اضطراب اغلب از ترس متمایز میشود، بطوری که اضطراب اغلب حالتی است معطوف به عدم وجودی خاص، حال آنکه ترس معطوف شی، حادثه یا فردی خاص می باشد.
اقسام دوگانه اضطراب
بیشتر مردم تمام تجربیات اضطراب را کاملاً مشابه با تجارب خود تلقی میکنند. حالتهای حاد نیز به سادگی بعنوان شکل اغراق آمیزی از اضطراب طبیعی به حساب میآیند. از این فرض می شود نتیجه گرفت که با انواع اضطراب باید به روشی مشابه کنار آمد. اگر اضطراب حاد است، شاید کنار آمدن با آن مستلزم تلاش بیشتری باشد، ولی همانطور که در مورد اضطراب معمول است، بالاخره رنگ خواهد باخت. همچنین به نظر منطقی میآید که نتیجه بگیریم، اضطراب باید به وسیله استرس روانی آشکاری تحریک گردد و اصولاً متضمن ضرر نمی باشد.
اساساً دو نوع اضطراب وجود دارد. اول نوعی که بطور طبیعی به عنوان عکس العمل در مقابل استرس یا خطر تجربه میشود. مثلاً وقتی شخص بتواند تهدید علیه امنیت یا سلامتیاش را به روشنی تشخیص دهد. وقتی سارق مسلحی تهدیش کند یا هنگامی که ترمز اتومبیل ببـُرد. در این هنگام شخص احساس لرزه و رعشه میکند، دهانش خشک میشود، کف دستها و پیشانیش عرق میکند، ضربان قلبش سریعتر میشود، در معدهاش احساس سوزش کرده و عصبی میگردد. او اضطراب و ترس روحی را تجربه میکند. بیشتر مردم این چنین احساساتی را به هنگام خطر یا فشار داشتهاند. هم چنین اگر کسی مکرراً در موقعیت معینی مورد حمله قرار بگیرد یا ترسانیده شود، یاد میگیرد که هر زمان با آن موقعیت مواجه شود، هراسان گردد. این یک عکس العمل دفاعی معمولی است. گاز گرفتنهای مکرر یک سگ مهاجم، هر کسی را به زودی درباره سگها محتاط کرده و در حضور آنها هراسان مینماید. این اضطراب را که یک عکس العمل طبیعی به استرس موجود در محیط خارجی فرد است “برون زا” یا “اضطراب تحریک شده” مینامیم. عبارت برون زا از کلمات یونانی به معنی “زاییده شده یا ایجاد شده از بیرون” مشتق شده است. عبارت فوق این عقیده را منعکس میکند که فرد همیشه میتواند هنگام ظاهر شدن این نوع اضطراب منشأ قابل توجیهی بر آن تشخیص دهد.
نوع دیگر از اضطراب وجود دارد که “اضطراب درونزا” نامیده میشود. این همان اضطرابی است که اضطراب بیمارگونه نام دارد. شواهد جمعآوری شده نشان میدهد که نوع دوم اضطراب یک بیماری است که به نظر میرسد قربانیان آن با یک آسیبپذیری “ژنتیکی” به آن زاییده میشوند. این نوع معمولاً با علائمی از اضطراب شروع میشود که ناگهان و بدون هشدار و بیهیچ علت ظاهری، ضربه میزند. گاهی به نظر میرسد که بخشهای متفاوتی از بدن از کنترل خارج میگرد. حتی ممکن است، در غیاب هر نوع خطر یا استرس ظاهری قلب به سرعت بزند یا حالت سرگیجه، خفگی و تنگی نفس و یا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهانی بودن این علائم و این حقیقت که آنها بدون هشدار و بدون وجود استرس آشکار، ظاهر میشوند، بیماری را از نوع دیگر اضطراب یعنی پاسخ طبیعی به تهدید، جدا میکند.
عبارت درونزا نیز از کلمات یونانی “زاییده شده یا ایجاد شده از درون” مشتق شده است. به این معنی که در این جا مشکل اصلی بیش از آن که پاسخی به شرایط محیط خارجی فرد باشد، از یک منشأ در درون بدن فرد سرچشمه میگیرد. عبارت فوق این عقیده را منعکس میکند که در جریان بعضی و یا همه حملات “پانیک” قربانی احساس میکند که حادثه از درون بدن او برمیخیرد، نه این که پاسخی به حوادث بیرونی باشد. در بیماری اضطراب مانند تمام بیماریها، طبیعت به نحوی عملکرد نامناسبی دارد مانند سایر بیماریها، این بیماری نیز دوره خاص خود را داشته و با خود درماندگی و رنج به همراه میآورد.
افراد عادی اغلب اشتباهاً علائم این بیماری را مشابه با عکسالعملهای خود در مواقع مواجهه با استرس یا تهدید تلقی میکنند. برای آنهائی که با این بیماری ناآشنا هستند بسیار آسان است که مسئله را کمتر جدی تلقی کنند و تصور کنند که استراحت و آرامش و یک تعطیلات خوب مسئله را حل میکند. در واقع اضطراب برونزا و درونزا کاملاً متفاوت هستند.
سعی ما در این تحقیق بر این است که اضطراب درونزا را شناخته و راهکارهایی برای کسانی که از این اضطراب رنج میبرند، و باز گرداندن آنها به یک زندگی عادی ارائه نمائیم.
ترس و اضطراب
احساس ترس و اضطراب تا حد زیادی شبیه یکدیگرند و ما بین آنها بر اساس زمانی که پدیدار میشوند تمایز قایل میشویم. ترس در موقعیتهای محدود، نظیر در یک قایق بودن، در میان گردباد بودن، روی میدهد و هر کسی میتواند با دور شدن از موقعیت، از ترس اجتناب ورزد. اما اضطراب حالت پایدارتری است که فرد به آسانی نمیتواند از آن اجتناب کند. برای مثال فردی ممکن است اضطراب درباره آینده یا اضطراب در مورد واکنش متقابل با دیگر افراد و یا “اضطراب شناور” داشته باشد که با هیچ محرک مشخصی در ارتباط نباشد. ترس، در خدمت کارکردی مفید است، ما را از خطر دور میکند. اضطراب خفیف نیز ممکن است هشیاری و توجه انسان را افزایش دهد. اما فراتر از آن حد معین، نه تنها مفید نیست، بلکه در فعالیت طبیعی نیز اختلال ایجاد میکند. بخش زیادی از روانشناسی بالینی به کاهش اضطراب افراد اختصاص دارد. اضطراب و ترس احتمالاً پایههای فیزیولوژیکی مشابه دارند. بیشتر پیشرفتهایی که در مورد فهم این پایهها به دست آمده، بخشی از مطالعه درباره داروهایی بوده است که اضطراب را کاهش میدهند و بخشی از مطالعه درباره افرادی است که مبتلا به درجه نابهنجاری از اضطراب هستند.
البته در هر صورت میتوان گفت که حالت نگرانی و دلشوره با ترس پیوند دارد و موضوع اضطراب مانند خطری مبهم یا یک رویداد احتمالی ناگوار، معمولاً نامشخصتر و غیر اختصاصیتر از موضوع ترس مثل ترس از یک حیوان وحشی است. از نظر فروید، احساس ترس و وحشت بدون علت واضح، اضطراب واقعی یا عینی، ترس از خطرهای ملموس است. اضطراب روان رنجور، تعارض بین “نهاد” و” من” را شامل میشود و اضطراب اخلاقی شامل تعارض بین نهاد و فرامن است.
مراحل شکلگیری اضطراب عمیق
به نظر میرسد که همه مردم کم و بیش با علائم اضطراب عمیق آشنا هستند. همه از یک نوع انقباض، اغلب در حوالی قلب، که یک احساس نامرتبی ضربان به قلب میدهد ایجاد میشود و بطور عادی مشکل تنفس وجود دارد. بیشتر اوقات باعث میشود، این احساس در معده نیز به وجود آید. بنابراین شخص مبتلا، فشاری بر روی قلب خود حس میکند و تنفس او مشکل شده، معده او سخت فشرده میگردد. هنگامیکه اضطراب افزایش مییابد ممکن است غیر قابل تحمل شود و سپس فرد مبتلا علائم مشخص فیزیکی را بروز خواهد داد. لرزش شدید، رنگ پریدگی، تعرق، تشنج موضعی، در معده، دردهای غیر قابل تحمل، احساس خفگی، سستی و ضعف در عضلات پاها و درد قفسه سینه. اغلب هنگامی که اضطراب به یک مرحله مربوط به تشخیص و وجود بیماری میرسد وسوسه ذهن و هراس از فضای باز در شخص پدیدار میشود.
حالات اضطراب
اضطراب و افسردگی متداولترین اختلال روانی هستند. حالت نگرانی، گاهی اوقات مزمن است ولی غالباً عود میکند و برای چند دقیقه، چند ساعت یا چند روز باقی میماند. علائم معمولی آن تندشدن ضربان قلب، تپش قلب، تعرق، سرگیجه و عصبانیت و نظایر آن میباشد. حملات اضطراب ممکن است بدون نشانه قبلی و ظاهراً بدون دلیل اتفاق بیفتد. موقعی که برای حمله اضطراب دلیل ظاهری وجود ندارد به آن “اضطراب شناور” میگویند.حالات اضطراب ناخوشایند است و هیچ سودی ندارد. بطور طبیعی ما آمادهایم ناراحتی و پریشان حالی را- چنانچه مقصود مفیدی را تأمین کند- تحمل نماییم. لکن وقتی میدانیم بیهیچ منظوری دچار اضطراب شدهایم. پریشان حالی موجود ما تشدید میشود. به علاوه، اضطراب، اعتماد به نفس را از بین میبرد و به کارآیی لطمه میزند. شخص مبتلا به اضطراب، با احساس خشم نسبت به خود و احساس ناراحتی از اینکه دیگران راجع به او چه فکر میکنند و به او چگونه مینگرند، مسئلهاش را شدت میبخشد. حملات اضطراب باعث میشود که شخص با هوش و حساس در انظار مردم همچون آدمی احمق جلوه کند. عوارض جسمی حمله اضطراب از نظر دیگران آن چنان که شخص خودش فکر میکند، قابل تشخیص نیست. همچنین برای خود مبتلایان آن قدر که در دیگران به نظر میرسد، جدی نیست. اگر به علائم جسمی آن- مانند سریعتر شدن ضربان قلب و تنفس، حالت تهوع، لرزه، تعرق و نظایر آن- تا آنجا که ممکن است بطور عینی نگریسته شود و نسبت به آنها با حداکثر بیتفاوتی رفتار شود، علایم مزبور به خودی خود واجد این همه اهمیت نبودند. این واکنش برخاسته از ” خود- حساسی” و ” خود- عذابی” است که باعث پریشانی روان میشود. اگر امکان داشت که عکسالعمل روانی منفی به واکنش مثبت تبدیل شود و احساسهای فیزیکی، صرفاً به خاطر همان چیزی که هستند مورد پذیرش قرار میگرفتند، آنگاه دردناکی اضطراب را میشد به فوریت اصلاح کرد.
اضطراب خالص
اضطراب خالص ناشی از فعالیت بیش از اندازه در ناحیه عقدههای پایه است. مبتلایان به این ناراحتی احساس بیقراری و تشویش شدید میکنند و اغلب در درون پوست خود ناراحت هستند. احساس میکنند که انگار میخواهند از دیوارها بالا بروند. احساس میکنند که در پوست خود نمیگنجند. به شدت تحت تأثیر وحشت، هراس، خود تردیدی هستند. احساس اضطراب میکنند. عضلات پر تنش دارند، ناخنهایشان را میجوند، از سردرد، درد در ناحیه شکم، تپش قلب، تنگی نفس و درد در ناحیه عضلات رنج میبرند. به این میمانند که احساس و تنش بیش از حد انباشته دارند. نشانهها میتوانند حالت ایستا و ماندگار داشته باشند. در مواقعی نیز چون موج از راه میرسند، مدتی میمانند و بعد میروند. اشخاصی که از اضطراب خالص رنج میبرند از هر چه آنها را ناراحت و مشوش کند، اجتناب میورزند. بسیاری از نقاط و بسیاری از اشخاص میتوانند در آنها تولید حمله وحشت کند. این بیماران اغلب بدترین نتیجه ممکن را پیشبینی میکند. اختلال اضطراب تعمیم یافته و فوبیاها نشانههایی از بیماری هستند که در این گروه قرار میگیرند. با توجه به علم و اطلاعی که داریم این اضطراب ناشی از فعالیت افزایش یافته در عقدههای پایه میباشد. دوازده نشانه شایع اضطراب خالص به شرح ذیل است:
۱- احساس بیقراری و اضطراب در اغلب مواقع.
۲- حملات وحشت.
۳- اجتناب کردن از بعضی از مکانها به دلیل ترس از حمله اضطراب.
۴- تنشهای عضلانی (سردرد، دردهای عضلانی، لرزش دستها).
۵- تپش، دل به هم خوردگی، یا سرگیجه.
۶- میل به پیشبینی بدترین حوادث و اتفاقات.
۷- هراسها و فوبیای ادامهدار (ترس از مردن، ترس از انجام دادن کار مسخره و احمقانه).
۸- اجتناب از اختلاف.
۹- ترس زیاد از داوری شدن و مورد انتقاد قرار گرفتن.
۱۰- بیحرکت ماندن و منجمد شدن در شرایط اضطرابزا .
۱۱- ظاهر خجالتی، ترسو و به راحتی خجالت زده شدن.
۱۲- جویدن ناخنها، و وررفتن با پوست بدن.
تشخیص بالینی اضطراب
تلاشهایی که در طی ۱۵ سالهای گذشته در امر مطالعه اختلالات اضطرابی انجام شده است، گواه مستند و برجستهای از دوره رشد و تحول علمی در این زمینه میباشد. بر اساس تلاشهای اخیر جهت افتراق نگرانی از وسواس فکری مشخصههای متعددی عنوان شدهاند از قبیل: محتوای موضوعی شکل شناخت و کیفیت مزاحمت ، مشخصه رفتاری بیماران اضطرابی فرار یا اجتناب از محرک ترساننده میباشد.
مسایل پزشکی یا داروهایی که میتوانند نمودی از افسردگی و اضطراب باشند
غده تیروئید بیش از حد پرکار میتواند نشانههایی تولید کند که در نگاه نخست از اضطراب خالص قابل تمیز نباشد. کمکاری غده تیروئید هم میتواند نشانههایی نظیر افسردگی خالص یا افسردگی- اضطراب کم توجه را به نمایش بگذارد. به همین شکل داروهایی از قبیل داروی بیماری آسم میتواند سببی باشد تا اشخاص، مشوش و مضطرب به نظر برسند. بعضی از داروهای ضد فشار خون هم میتواند به اشخاص احساس افسردگی بدهد. مهم است که پزشک معالج تأثیرات مسایل پزشکی و دارویی را روی رفتار بررسی کند. فهرست زیر در زمینه مسایل پزشکی در ارتباط با اختلال افسردگی و اضطراب رابطه میان سلامتی جسمانی و بیماری ذهنی را نشان میدهد: بیماری آدرنال، کم خونی، جراحات و آسیبهای مغزی، کافئین و قطع مصرف آن، سرطان به ویژه سرطان پانکراس، نشانگان خستگی مزمن، از دست رفتن شنوایی که اغلب با انزوای اجتماعی و پارانویا همراه است، عفونت و عواقب بعد از آن مانند افسردگی بعد از ذات الریه، کاهش قند خون، میگرن، به هم خوردن تعادل مواد کانی و معدنی (زیادی مس و کمی روی) بیماری دریچه میترال، فروکروموستیوما (تومور کمیابی که آدرنالین بیش از حد تولید میکند) سیفلیس ویروس آچ، ای، وی، مشکل در قطعه گیجگاهی، بیماری تیروئید، کمبود ویتامینها (به ویژه تیامین ، ویتامین ب- ۱۲ و نیاسین) انواعی از داروها از قبیل قرصهای ضدبارداری، قرصهای کاهش وزن، داروهای ضد فشار خون و حتی بعضی از داروهای ضد افسردگی و آرامبخش.
آزمایشات مختلف برای بررسی دوباره افسردگی، اضطراب اغلب موارد زیر را در بر میگیرد: تست تیروئید، برای اطمینان از نبود بیماری نیرومند، گلبول شماری خون، برای اطمینان از نبود کم خونی، آزمایش ادرار، به منظور اطلاع از مصرف و استعمال مواد مخدر، آزمایش عملکرد کلیهها و کبد، آزمایش قند ناشتا، الکترولیتها، اندازهگیری میزان روی و مس در بدن، اسکرین سیفلیس یا اچ، آی ، وی، الکتروکاردیوگرام، و سایر تستها با توجه به سابقه یا آزمایشهای قبلی.آسیبهای مغزی شناسایی نشده نیز، اغلب منجر به اختلالات اضطراب و افسردگی میشوند. در واقع اشخاصی که با آسیبهای مغزی روبه رو هستند میزان ابتلا به اختلال افسردگی و اضطراب در آنها سه برابر افزایش مییابد.
اختلالهای اضطرابی
گروهی از اختلالهای روانی که مشخصه عمده آنها اضطراب شدید و نیز برخی رفتارهای غیر انطباقی به منظور رهایی از اضطراب است اختلالهای اضطرابی نام گرفتهاند. برخی از این اختلالها عبارتند از: اضطراب عمومی، اختلالهای وحشتزدگی، هراس، ا ختلالهای وسواس فکری- عملی. در راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی، طبقه عمدهای است شامل بسیاری از اختلالهایی که سابقاً زیر عنوان روان رنجوریها میآمد. اختلال اضطراب عمومی، روان و رنجوری، اختلالهای وسواس فکری و عملی، اختلال وحشتزدگی و اختلال هراس.
در آخرین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-5)، اختلالات اضطرابی به گروههای زیر تقسیم بندی شده است:
۱- اختلال اضطراب جدایی.
۲- سکوت انتخابی.
۳- هراس اختصاصی.
۴- اختلال اضطراب اجتماعی(جمعیت هراسی).
۵- اختلال پانیک (وحشت زدگی).
۶- بازار هراسی.
۷- اختلال اضطراب فراگیر .
۸- اختلالات اضطرابی ناشی از دارو/مواد .
۹- اختلال اضطرابی ناشی از یک بیماری طبی دیگر.
۱۰- سایر اختلالات معین اضطرابی .
۱۱- اختلال اضطرابی نامعین.
همه گیری شناسی
همانطور که اشاره شد اختلالات اضطرابی یکی از شایعترین گروههای اختلالات روانی را تشکیل میدهند. مطالعه ملی اختلالات توأم گزارش نموده که یکی از هر چهار نفر (آمریکایی) واجد ملاکهای حداقل یک نوع اختلال اضطرابی است و میزان شیوع ۱۲ ماهه ۷/۱۷ درصد است. زنها (میزان شیوع ۵/۳۰ در طول عمر) بیشتر از مردها (میزان شیوع ۲/۱۹ در طول عمر) ممکن است مبتلا به اختلال اضطرابی شوند. بالاخره شیوع اختلالات اضطرابی در سطوح اجتماعی- اقتصادی بالاتر کاهش مییابد.
با توجه به اینکه عصر حاضر را عصر اضطراب و استرس نامیدهاند، آمارهای جهانی در مورد این اختلالات بخصوص درکشورهای صنعتی دارای تمدن غرب شدت روز افزون مشکلات ذکر شده را یادآوری میکنند.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که چنین افزایشی در میزان ناراحتیهای ناشی از استرس چه علتی میتواند داشته باشد؟ طبق یک نظر عمومی “آهنگ زندگی” افزایش یافته است. جامعهشناسان ممکن است، چنین عواملی را دخیل بدانند: از بین رفتن ساختارهای سنتی از قبیل شبکههای اجتماعی، خانوادههای گسترده، تنزل ارزشها، باورها، و آداب و رسوم معمول در دیدگاههای سنتی مذهبی، تغییر رویههای کارکردن، تحرکات سریعتر اجتماعی و جغرافیایی، برنامه غذایی نادرست، بیتحرکی، شیوههای محدود کننده درمانی جدید و….
درمان اختلالات اضطرابی
با توجه به وجود دیدگاههای مختلف زیستی- روانی، پیرامون علل و عوامل به وجود آورنده اضطراب و هم چنین اهمیت و میزان شیوع این دسته از اختلالات روان شناختی طبیعی به نظر میرسد که دیدگاههای مختلفی نیز در زمینه درمان وجود داشته باشد. در این مبحث سعی شده است تا اشارهای هر چند کوتاه به دیدگاههای رایج در زمینه درمان این دسته از اختلالات گردد.
۱- دیدگاه زیست شناختی
آرامبخشها در تسکین اضطراب تا حدی مؤثر بوده، و در کاهش شکایات بدنی و تنظیم خواب نقش مؤثر و به سزایی دارند. هر چند تأثیر آنها در کاهش شکایات بدنی و تنظیم خواب موقت است. برای درمان فوبی و وسواس نیز داروهای آرامبخش میتوانند به طور موقت مؤثر باشند. تحقیقات نشان دادهاند که ایمی پرامین – داروئی که برای درمان افسردگی تجویز میشود- در جلوگیری از حملههای رعبی نیز مؤثر است، ولی در درمان اضطراب تعمیم یافته که اغلب حملههای رعبی را موجب میشوند بیاثر است.
۲- دیدگاه تحلیل روانی
در این دیدگاه بیمار به سوی بصیرت حاصل کردن از تعارضهای درونی که ریشه این اختلالات محسوب میگردد، راهنمائی میشود. افراد مبتلا به اضطراب به روان درمانگری خوب پاسخ میدهند، یعنی اضطرابشان کم شده تسکین مییابند ولی اضطراب مزمن آنان به ندرت بر طرف میشود و نیاز به روان درمانگری (تحلیل روانی) مجدد خواهند داشت. در فوبی چون این پیش فرض وجود دارد که ترس ظهور رمزی اضطرابهای ریشهدار است، بنابراین، از طریق تحلیل روانی کوشش میشود تا علت ناخود آگاه ترس شناخته شود. برای درمان وسواس به فرد کمک میشود تا تمایلات ” منع شده ” خود را بشناسد، آنها را به عنوان تمایلاتی که برای همه افراد معمولی است بداند، و به عنوان جزئی از ساختمان “من” خویش بپذیرد.
۳- دیدگاه یادگیری
روشهای درمانگری بر اساس رویکرد یادگیری شامل درمانگریهای مواجههسازی (تخیلی و واقعی ) و مدلسازی است. حساسیت زدائی منظم یکی از روشهای مواجههسازی است که از روبه رو ساختن بیمار با محرک ضعیف و خوشایند شروع شده به تدریج به محرکهای قویتر میرسند و این در شرایطی است که بیمار به هنگام ارائه محرک در حالت آرامش قرار میگیرد و محرکهای آرامبخش دیگری مانند صدای موسیقی و نوار ملایم با آن همراه میگردد. این روش مخصوصاًدر درمان فوبی بسیار مؤثر بوده است. روش دیگر غرقهسازی است که در آن بیمار به سرعت و بیدرنگ در معرض محرکهای بسیار شدید و دراز مدت قرار میگیرند.
۴- دیدگاه شناختی
بر اساس دیدگاه شناختی برداشتهای غلط و افکار نادرست که با مسائل و موقعیتهای خاص وجود دارند، منبع اضطراب محسوب میشوند. این افکار به دلیل ارزیابیهای غیر واقعی از موقعیتها هستند که اغراق آمیز بوده و خطرات آنها بیش از اندازه نگریسته شده است. به عبارت دیگر، هم میزان تهدید و هم میزان آسیبپذیری، هر دو ممکن است اغراق آمیز ارزیابی شوند. لذا آمادگی ذهنی و ارزیابیهای فرد میتوانند به عنوان عوامل آسیب زا که با موقعیتهای خاص در ارتباط متقابلاند نقش داشته باشند.
بررسی روش آرمیدگی در درمان اضطراب
تاریخچه آموزش آرام سازی شامل دو مرحله مستقل است. مرحله نخستین با کار پیشگامانه ادموند جکبسون همراه است. که در سال ۱۹۳۴ یک روش فیزیولوژیک برای مقابله با تنش و اضطراب ایجاد نمود. آغاز مرحله دوم به کارهای ژوزف ولپه بر میگردد. ولپه با ایجاد تغییراتی در روشهای جکبسون، آنها را در یک برنامه سیستماتیک درمانی به کار گرفت.
ادموند جکبسون در سال ۱۹۰۸ کارش را در دانشگاه هاروارد شروع نمود. دریافت او از نتیجه تحقیقات اولیهاش این بود که تنش در اثر انقباض و درهم شدگی بافتهای عضلانی پدید میآید. تنش نیز زمانی ایجاد میشود که فرد، احساس اضطراب نماید که این اضطراب نیز با کاهش تنش قابل رفع است. بنابراین در این دیدگاه به آرام سازی بافتهای عضلانی ( به معنی فقدان هر نوع درهمشدگی عضلات) به عنوان یک حالت فیزیولوژیکی نگریسته میشود که دقیقاً نقطه مقابل تنش بوده و در نتیجه میتواند به عنوان یک درمان منطقی برای افراد بسیار مضطرب و پرتنش به کار گرفته شود. جکبسون به این نکته دست یافته بود که به وسیله “انقباض” و “رها کردن عضلات مختلف بدن” و با آموزش شخص مضطرب برای توجه نمودن به احساسات ناشی از تنش (انقباض عضلانی) و آرامش (رهایی) عضلات، و ایجاد تفاوت بین این دو احساس (یعنی انقباض در برابر آرامش) فرد میتواند تمام تنیدگیهای عضلانی را از بین برده و آرامش عمیقی را احساس و تجربه نماید. نتیجه مطالعات اولیه او ابداع و معرفی روش آرام سازی پیش رونده بود. این روش یک توصیف فنّی از نظریه و روشهای جکبسون است. جکبسون از ۱۹۳۶ تا ۱۹۶۰ در آزمایشگاه روانشناسی دانشگاه شیکاگو تحقیقات خود را ادامه داد. از ۱۹۶۲ روش اساسی آرام سازی، شامل پانزده گروه از عضلات بوده است که به فرد آموزش داده میشود تا هر گروه از عضلاتش را در جلساتی که بین یک تا نه ساعت در روز ممکن است به طول انجامد آرامسازی نماید.
مرحله دوم تحول این روش با کارهای ژوزف ولپه در زمینه شرطی سازی متقابل ترسها در سال ۱۹۴۸ آغاز میشود. مطالعات اولیه ولپه بر روی گربهها حاکی از آن بود که ترس شرطی شده را میتوان با به وجود آوردن یک پاسخ متضاد با آن ترس، همراه با ارائه نمودن تدریجی محرک ترسآور از بین برد. تا هنگامی که پاسخ متضاد با ترس به لحاظ شدت قویتر از موضوع ترس باشد، از بروز ترس جلوگیری میکند. ولپه برای یافتن پاسخی متضاد با ترس که به آسانی قابل ایجاد در انسان باشد، به تکنیکهای توصیف شده در روش آرام سازی پیش رونده جکبسون برخورد. به نظر ولپه، آرام سازی، به معنی فعالیت فیزیولوژیکی متضاد با تنش در برنامه شرطی سازی تقابلی او میتوانست به عنوان یک پاسخ ایده آل به کار گرفته شود. به هر حال زمان طولانی مورد نیاز برای آموزش آرام سازی به شیوه جکبسون – به عنوان یک عامل بازدارنده و دست و پاگیر- به دو تحول مهم منجر گردید:
۱- استفاده از رویارویی تدریجی (گام به گام) با موقعیتهای واقعی زندگی و سپس رویارویی تدریجی ذهنی (تخیلی) با محرکات ترس آور.
۲- اصلاح و تغییر روش آموزش آرام سازی.
تغییر دوم به یک برنامه آموزشی منتهی گردید که این برنامه در شش جلسه ۲۰ دقیقهای همراه با دو نوبت تمرین به مدت پانزده دقیقه در منزل به طور روزانه تکمیل میشد. روشهای ولپه از نظر نوع انقباض و رها کردن گروههای عضلات برای رسیدن به آرامش عمیق، شبیه روشهای جکبسون بود. بنابراین، در این روش درمانگر جنبههای مختلف تکنیک را به صورت دستورالعملهای شفاهی در طی جلسات آموزش ارائه میکرد.
به منظور تأثیرگذاری و عملکرد مناسب روش آرمیدگی میتوان به نکاتی که لازم است در جریان آموزش و بکارگیری این روش بر روی مراجعان مد نظر قرار گیرد اشاره کرد. لازم است که درمانگر در ابتدا و قبل از شروع آموزش به ارائه توضیحاتی در زمینه این روش و نحوه تأثیر گذاری آن و بیان توجیحات علمی و فیزیولوژیکی به جهت روشن نمودن ذهن مراجع پرداخته و ذهنیت لازم درجهت این مسئله که علیرغم مفید بودن روش حاضر، آرمیدگی دوای هر دردی نیست، فراهم نماید. در ضمن جهت بکارگیری این روش به منظور کاهش تنش و اضطراب در افراد بایستی شرایط سنی، فیزیکی و جسمانی فرد مورد بررسی قرار گیرد چه بسا فردی که برای مثال در انقباض عضلات خود دچارمشکل است و یا بنا بر دلایل (برای مثال عمل دیسک) قادر به منقبض کردن عضلات نواحی خاصی از بدن نمی باشد و یا این که عمل برای او دردناک است برای بکارگیری این روش مناسب نیستند. نکته بعدی این است که این روش بیشتر درمورد افرادی بازدهی بالایی نشان میدهد که سطوح بالایی از تنش را تجربه میکنند و در مورد افرادی که در چنین سطحی نیستد شاید به دلیل عدم ایجاد تغییر خاص، باعث کاهش انگیزه در فرد شود. مسئله دیگری در نظر گرفتن شرایط فیزیکی و محیطی مناسب جهت انجام آرمیدگی است.
که در این مسئله چه در محیط درمان و چه هنگامی که از مراجع خواسته میشود درمنزل به تمرین این روش و انجام آن بپردازد از اهمیت خاصی برخوردار است برای مثال در نظر گرفتن نور مناسب (که البته این بستگی به ویژگی شخصیتی فرد دارد که آیا درنور بیشتر احساس آرامش میکند یا نور کمتر)، محل مناسب برای آرمیدگی، سکوت به هنگام انجام آرمیدگی، صندلیای که فرد روی آن قرار دارد و …. همه بایستی در حد مطلوب، شرایط را برای آرمیدگی فراهم نمایند.
حتی لباس مراجع و زیور آلات و وسایلی که به عنوان پوشش استفاده میکند بایستی مناسب باشد و باعث ایجاد احساس فشار و یا تنش را در فرد نشود. و در آخر بکارگیری ابزار و عواملی که باعث افزایش احساس آرمیدگی در فرد میشود نیز کمک میکند که فرد آرامش بهتری را در جریان کار دریافت نماید. مانند استفاده از عطر دلخواه یا تصّور محیط، شرایط یا تجربیات لذت بخش و خاطره انگیز.
منبع: پایان نامه کارشناسی ارشد با موضوع: مقایسه اثر روش آ رمیدگی و حساسیت زدایی از طریق حرکت چشم وپردازش مجدد در کاهش اضطراب، مرضیه منصف، ۱۳۸۷
آخرین دیدگاهها